در این جا به قسمتی از زندگی بهترین پوکر باز ایرانی پرداخته ایم. موفق ترین پوکر باز ایرانی امیر واحدی که راه سختی را طی کرد اما پسر بسیار باهوش و کار بلدی بود و توانست گلیم خود را از آب بیرون بکشد. امیر موفق شد تا خود را به عنوان یک پوکر استار ایرانی معرفی کند آن هم پوکر استاری که در امریکا و در میان بهترین پوکر استار ها توانست جوایز زیادی بدست آورد.
او نشان داد که هرکسی می تواند به هر جایگاهی برسد. امیر آموزش پوکر آکادمیک ندیده بود و هیچ مربی نداشت و خود به خود پوکر را یاد گرفت که به چگونگی آن می پردازیم اما موفق شد به درجه ای برسد که مربی شود و این بازی را آموزش دهد.
بیوگرافی امیر واحدی پوکر باز ایرانی
امیر متولد سال ۱۳۴۰ هجری شمسی در تهران است، او در خانواده ای مومن و مذهبی به همراه ۴ خواهر و برادر خود به دنیا آمد. امیر دو خواهر و دو برادر داشت و پدر و مادر آن ها خیلی روی بچه هایشان حساس بودند و خیلی آن ها را کنترل می کردند. امیر با بقیه خواهر و برادر هایش فرق داشت او خیلی اهل بازی و فعالیت بود و یک جا بند نمی شد مادرش از همان زمانی که امیر بچه بود ۳ برابر وقت بیشتری برای خواباندن و تربیت امیر می گذاشت زیرا حرف تو گوش او نمی رفت و خیلی سر به هوا بود. وقتی امیر بزرگتر شد به کوچه و خیابان می رفت و با بچه محل هایشان بازی می کرد.
امیر خیلی سر زبان داشت و از همان دوران بچگی نشان می داد که مستقل است و می تواند گلیم خود را از آب بیرون بکشد او خیلی زود با همه بچه های محل رفیق شد با این که از خیلی از آن ها هم کوچک تر بود. البته امیر قد و هیکل بزرگی داشت و بزرگ تر از سن خودش دیده می شد. فقط امیر خیلی دوست داشت تا همه وقت خود را بازی کند خواهر و برادر هایش مثل او نبودند. در ابتدا پدر و مادرش برای او ساعت تعیین کرده بودند و مشخص کرده بودند که امیر حق دارد کی برود با دوستان خود بازی کند و کی برگردد اما هرچه امیر بزرگ تر شد این قانون را بیشتر زیر پا می گذاشت.
امیر بیشتر وقت خود را بیرون بود و هرچه خانواده اش او را نصیحت می کردند فایده ای نداشت امیر به هیچ عنوان پای درس و کتاب نمی نشست و علاقه ای به آن نشان نمی داد برخلاف برادر هایش که شاگرد اول کلاس بودند و خیلی خوب درس می خواندند. در همین روز ها بود که رفتار و اخلاق امیر خیلی مشکوک شده بود او علاوه بر پولی که پدرش به او می داد یواشکی از مادرش هم پول اضافه می گرفت و حتی بعضی مواقع از برادر بزرگترش، آن ها به امیر پول می دادند زیرا با خود فکر می کردند که با دوستان خود می رود و خوراکی می خورد و چون دلش نشکند و ناراحت نشود به او پول بیشتری می دادند.
اما هیچ کدام از آن ها نمی دانستند که امیر از همه آن ها پول می گیرد زیرا امیر یواشکی با خواهش و تمنا از آن ها پول می گرفت و به هر کدام از آن ها می گفت که به هیچ کس این موضوع را نگویند و این بین خودشان بماند زیرا امیر می دانست اگر پدرش متوجه شود جلوی این قضیه را می گیرد و او را بازخواست می کند. مدتی گذشت و پدر و مادر امیر از درس و کتاب او می پرسیدند و او هم می گفت که همه چیز خوب است و دارد درسش را می خواند، پدرش هم به او گفته بود که اگر نمراتش بالا شود برای او جایزه خوبی می خرد و امیر هم از شنیدن این موضوع خیلی خود را خوشحال نشان داد.
رازی که بالاخره فاش شد
امیر خیلی وقت بود که از مدرسه دیر به خانه می رفت و یا زود از خانه بیرون می رفت و این بعد از مدتی کنجکاوی پدر امیر را برانگیخته کرده بود. پدر امیر از برادر یزرگترش خواست تا روزی به مدرسه امیر برود و ببیند که او چه کار می کند و به او خبر دهد. صبح آن روز برادر امیر راهی مدرسه شد و وقتی به مدرسه رسید سراغ امیر را گرفت اما با چیزی مواجه شد که اصلا باورش نمی شد. مدیر مدرسه به مسعود برادر بزرگتر امیر گفت که امیر ۳ ماه است که از مدرسه اخراج شده است مسعود باور نکرد و گفت مطمعنید امیر واحدی؟ مدیر هم دوباره جواب او را داد بله امیر واحدی، مسعود جا خورد و وقتی علت آن را پرسید مدیر گفت به علت دعوا، تقلب در همه امتحانات و از همه مهم تر این که او یک روز در میان به مدرسه می آمد و همان روز هایی هم که می آمد زودتر از مدرسه فرار می کرد.
مسعود با شنیدن این حرف ها بسیار جا خورد و وقتی به خانه رسید این موضوع را برای پدرش تعریف کرد. شب که امیر خوشحال و خندان به خانه رسید دید که مادر و برادر بزگترش حرفی نمی زنند و ساکت هستند تا آمد و بپرسد که چه اتفاقی افتاده است پدرش از اتاق بیرون آمد و او را زیر بار کتک گرفت. خانواده امیر از قبل می دانستند که او علاقه زیادی به درس ندارد برای همین پدرش او را به سر کار فرستاد تا کاری را یاد بگیرد. امیر در چند شغل مختلف شاگردی کرد اما روال قبل خود را ادامه می داد و دیگر هیچ حرف و نصیحتو و کتکی روی او تاثیر نداشت و همه این را فهمیده بودند.
راه نجاتی که به بی راهه رفت
امیر با دوستان خود به بار می رفت و در آن جا شرط بندی می کرد. او از زمانی که بچه بود و تنها ۱۱-۱۲ سال داشت این کار را انجام می داد او به سن قانونی نرسیده بود اما همراه با دوستان بزرگ تر از خودش به بار می رفت و قمار می کرد. امیر کم کم به این کار علاقه مند و البته معتاد شده بود و هفته ای حد اقل ۲ بار این کار را انجام می داد حتی موقع هایی که پولی هم نداشت به بار می رفت و بازی دوستانش را تماشا می کرد. او تمام پولی را که از کار کردنش بدست می آورد را در شرط بندی و قمار می گذاشت. حتی آن زمان که کوچکتر بود هم برای همین از برادر بزرگترش و مادرش پول اضافی می گرفت برای این که با دوستان خود به بار می رفت اما هیچ وقت نگذاشت کسی متوجه این موضوع شود.
امیر به طور نا خدا گاه استاد بازی پوکر و بلوف شده بود آن زمان رسم بود که ۹۰ درصد شرط بندی ها روی ۳ بازی تخته، پوکر و بلوف بود و امیر آن قدر از بچگی بازی کرده بود و آن قدر باخته بود و تجربه کرده بود که برای خودش استادی شده بود و این اواخر هیچ کس نمی توانست او را شکست دهد. بلوف امیر واحدی آن قدر قوی شده بود که در معروف ترین کازینو تهران او را می شناختند و همین باعث درد سر برای او شد.
آشنایی با امیر واحدی
امیر پسری سر به هوا و تخس و لجباز بود و هیچ کس حریف او نمی شد آن قدر که چندین سال پدر و مادر او با تمام پیگیری هایی که داشتند متوجه نشده بودند که او به بار می رود و قمار می کند و امیر در حالی این کار را از همان بچگی انجام می داد که می دانست اگر پدر و مادرش متوجه شوند او دیگر جایی در خانه ندارد و سر به تنش باقی نمی گذارند. او موفق شده بود اما یک روز یکی از دوستان پدرش به مغازه او می آید و با پدرش صحبت می کند و به او می گوید که لطفا به پسرت امیر بگو تا به پسر من هم یاد بدهد.
پدر امیر با تعجب می پرسد چه چیزی را به پسر تو یاد بدهد، آن مرد می گوید پوکر و بلوف را دیگر خودت را به آن راه نزن همه می دانند که پسر تو یکی از بهترین پوکر بازان و شرط بند ها در تهران است به او بگو به پسر من هم یاد بدهد البته نه مجانی من به او پول می دهم. وقتی پدر امیر این را شنید از حال رفت بعد از این که حالش سر جایش آمد به مسعود گفت که فقط بگرد و امیر را پیدا کن او به مسعود گفت که به زورم که شده امیر را جای او بیاورد. مسعود گشت و گشت و امیر را پیدا کرد او برای امیر ماجرا را تعریف کرد و به او گفت که تا جایی که می تواند فرار کند و سمت خانه نیاید وگرنه پدر او را می کشد. این در صورتی است که او بعد ها در بهترین سایت شرط بندی پوکر هم فعالیت می کرد!
امیر واحدی و جنگ ایران عراق
امیر فکر همه جا را کرده بود و انتظار نداشت که یکی از دوستان پدرش اهل بار و کازینو باشد و اسم او را بشنود و به پدرش درباره او بگوید. بالاخره ماه همیشه پشت ابر نمی ماند. امیر مانده بود که باید چه کار کند اما به یک باره راهی به او پیشنهاد شد یکی از دوستانش که داشت به سربازی می رفت به او گفت که بیا با هم به سربازی برویم و تا موقعی که خدمتت تمام شود پدرت آرام می شود و آب ها از آسیاب می افتد و این فکر به نظر امیر خوب آمد. او با دوست خود راهی خدمت سربازی شد. امیر در سربازی هم دم به تله نمی داد و با این که سخت گیری های زیادی در آن جا حاکم بود او خیلی از زیر کار در می رفت.
چیزی از پایان خدمت امیر نمانده بود و او بسیار خوشحال بود که دوران سربازی اش دارد تمام می شود و بالاخره راحت می شود و دوباره می تواند هر کاری دوست دارد انجام دهد. سخت گیری های سربازی به کام امیر خوش نمی آمد او عادت داشت تا هر کاری که دوست دارد انجام دهد. امیر ۳ ماه اضافه خدمت خورده بود به دلیل سیگار کشیدن با لباس سربازی و در اصل دوران خدمت او تمام شده بود و او داشت دوران جریمه خود را سپری می کرد در همین موقع بود که جنگ ایران و عراق شروع شد و قرار شد امیر به عنوان سرباز به جنگ اعزام شود.
امیر واحدی دیابت دارد ؟
امیر دیابت داشت و به همین خاطر بود که موفق شد تا در جنگ خود را به بخش خدماتی و آشپزخانه برساند و در آن جا مشغول به خدمت شود او در ابتدا هم نمی خواست که به جنگ برود اما چون سرباز بود و لب مرز هم خدمت می کرد آن ها جزء اولین گروه هایی بودند که به جنگ اعزام شدند. امیر با این که در آشپز خانه خدمت می کرد اما باز هم دنبال راهی بود که از آن جا خلاص شود مخصوصا وقتی دوست صمیمی اش شهید شد ترس زیادی امیر را برداشته بود.
امیر هر طوری که شد خود را به سفارت آلمان در عراق رساند و به آلمان رفت و از آن جا هم راهی امریکا شد امیر به عنوان پناهنده سیاسی موفق شده بود پای خود را به امریکا باز کند. امیر ریسک بزرگی کرده بود و دوباره با هوش و جسارت خود توانسته بود یک کار سخت و غیر ممکن را انجام دهد، اگر به تمام کسانی که امیر را می شناختند می گفتید که او به امریکا رفته است هیچ کس حرفتان را باور نمی کرد و شما را مسخره هم می کردند اما امیر این کار را کرده بود. امیر پایش به امریکا رسیده بود و باید یک کاری انجام می داد اما او هیچ کاری بلد نبود جز یک کار، امیر واحدی پوکر را به عنوان کار خود انتخاب کرد و وارد کازینو های امریکا شد.
دلیل مرگ امیر واحدی در لاس وگاس
امیر واحدی در پوکر مدرن خیلی زود جا افتاد و توانست مهارت خود را با آن آپدیت کند اینستاگرام امیر واحدی نیز پر از مخاطبین ایرانی شده بود ایرانی ها خوشحال بودند که می دیدند یک ایرانی در کشوری که قدرت پوکر جهان است دارد پوکر بازی می کند و می تازد. سیگار برگ امیر واحدی نماد او بود امیر همیشه موقع بازی کردن سیگار برگ می کشید و فقط هم از این نوع سیگار استفاده می کرد. امیر ۴ فرزند داشت و موفق شده بود ۹ جایزه بین المللی پوکر را برنده شود و حتی در سال ۲۰۰۳ موفق به دریافت مهم ترین جایزه دنیای پوکر یعنی دستبند wsop شد.
در سال ۲۰۱۰ وقتی برای تورنمنتی به لاس وگاس رفته بود صبح روز بعدش خبری همه را شگفت زده کرد. امیر واحدی مرده است، این خبری شوکه کننده و باور نکردنی بود که همه را غافلگیر کرد اما واقعبت داشت، امیر در سن ۴۸ سالگی مرده بود علت مرگ او بیماری دیابتش اعلام شد اما همسرش معتقد بود که حال او خوب بوده است و او را به قتل رسانده اند.
سوالات متداول در مورد امیر واحدی
زیرا پدر امیر از طریق یکی از دوستانش متوجه شده بود که او در بار ها و کازینو ها قمار بازی می کند و امیر می دانست که پدرش راحت از این قضیه نمی گذرد.
زیرا او با پول های خود در بار ها شرط بندی می کرد و برای این کار به پول بیشتری نیاز داشت اما مادر و برادرش فکر می کردند که این پول را برای سرگرمی و خرید خوراکی می خواهد.
علت مرگ امیر سکته بر اثر بیماری دیابتی که داشت گزارش شده بود اما همسرش گفته بود که امیر حالش خوب بوده است و بیماریش وخیم نبوده و مطمعن است که او را به قتل رسانده اند.